مثل یک غریبه گفتی من تو رو نمی شناسم
با یه لحن بی تفاوت زندگیمو تیره کردی
گفتی ممنون میشم از تو اگه دیگه برنگردی
با شنیدنش شکستم به کسی چیزی نگفتم
با خودم قرار گذاشتم دیگه یاد تو نیفتم
می دونم که از نبودم جامو خالی حس نکردی
من جواب ازت گرفتم با چه لحن تند و سردی
آخه من چطور عزیزم دیگه نشنوم صداتو؟
فکر نکن که بردم از یاد، لحن خوب خنده هاتو
لااقل برامون ای کاش مونده بود یه راه آشتی
حیف از اینکه واسه برگشت راهی رو باقی نذاشتی
آرزوی رفته بر باد من مزاحمت نمیشم
آخرش نشد بمونی واسه ی همیشه پیشم
شب مهتابه و چشمام بازم از یاد تو خیسه
دیگه عادت شده با بغض واسه ی تو می نویسه
کاش می فهمیدی که قلبم خونه ی آرزوهات بود
یه نفس تنها نبودی همیشه دلم باهات بود
آسمون و ماه نقرش با یه عالمه ستاره
شاهدن که این پریدن دیگه برگشتی نداره
رفتی بی اونکه بدونی دل من مال خودت بود
حالا بغضای شبونم به خدا حال خودت بود
سهم چشمای تو بودن توی دنیا هر چی داشتم
واسه ی خاطر نازت جونمو گرو گذاشتم
یه دروغ ساده اما قصه ی ما رو بهم زد
سرنوشتمونو آخر با جداشدن رقم زد
تو پشیمون شدی و من حالا صندوقچه ی دردم
سخته اما باورش کن من دیگه بر نمی گردم
اما یادت باشه حرفا مثل گوله های برفن
خیلیا قربونی های بی گناه دو تا حرفن
تو ترانه های من می درخشی تو همیشه
اما من هرکاری کردم که ببخشمت نمی شه

حلالم کن اگه روزی گرفتار دلت بودم
نفهمیدم که خوش بودی و تنها مشکلت بودم
توو قاب عکس این دنیا فقط چشم تو رو دیدم
حلالم کن اگه هر شب توو افکار تو چرخیدم
خودت هر روز می گفتی که از تنهایی بیزاری
بگو این لحن دلگیرُ هنوز توو خاطرت داری؟؟
گلوم سرشــار از بغضه، یه بغض تلخو پژمرده
یه موسیقی پر درد از یه آهنگساز سرخورده
هوای خونمون سرده؛ گلامون سخــت بیمارن
چشام رو قاب عکس تو تگرگ اشــک می بارن
تو رفتی، برنمی گردی؛ گلا هم اینو می دونن
ولی هر شب به یاد تو قنوت عشق می خونن
صدای ساز ناکوکم می پیچه توی این خونه
گلا پرپر نشین؛بسّـــــه! دلم بن بســــت می مونه
بر عکس تابستون گرم بد جوری هوای دلم بارونیه
هر روز گلبرگی از گل آرزوهام جدا میشه...
ومن دلخوش کرده ام به آخرین گلبرگ
بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش،
اما حرفش هیچوقت از یادم نمیرود، می گفت زندگی مثل یک کلاف کامواست،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به هم ،
گره گره می شود،
بعد باید صبوری کنی،
گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،
کورتر می شود،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف کوچک زد،
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
محو کرد،
یک جوری که معلوم نشود،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله،
باید یک جایی تمامش کرد،
سر و تهش را برید،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است...
وصیت کرده ام بعد از مرگم؛ همراه من
دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!
شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید...
بهرحال دلخوریها کم نیست ازبندگانش ...
همانهایی که بی اجازه واردشدند
خودخواهانه قضاوت کردند
بی مقدمه شکستند
وبی خداحافظی رفتند
دڵم پڕه
شهکهت ،ماندوو
له سهر وانهی جهبری ژیان
ههڵدهستێم و دهڵێم خودا:
ئیزن دهدهی بچمه دهر!؟
دوو قومه گریانم پێیه!
گوتت:
وهره له ژێر بارانی ئهورێشمین
پهنجه له پهنجهی یهک ئاڵێنین
نیگای حهزمان گرێ بدهین
دڵمان تهڕی تهڕ ، بی خوسێنین
لهبیرم دێ گوتت:
تۆم وهک باران
نا، بارانم به ئهندازهی تۆ خۆش ئهوێ
بهڵام باران
که نمهنمه تهڕمانی کرد
تۆ،
چهترهکهت چ زوو ههڵ دا
لهشی من
ئاگری گرت و کهوته لهرزه
گوتت:
ههتاوم زۆر خۆش ئهوێ
له باران بێزارم خۆ من!
بهڵام له تیشکی ئهو زوو ههڵاتی
بۆ ژێرداوێنی
سێوهرێکی ڕهش پۆشی وشک ههڵاتوو
لهشی من سوور سوور
ئارهقی ساردی دهر دا
گوتت:
من له ههتاو و گهرمای ئهو
چهند بێزارم
با ئهگهر تۆفانیش بێ
به قهد تۆم، ههر خۆش ئهوێ!
بهڵام با که ئاڵای خۆی ههڵ دا
پهنجهرهی ژوورهکهت زوو پێوهدا
ئێسته دهزانی بۆ چی بوو
من له وشهی خۆشهویستی
زۆر دهترسام!؟
چاوهکانت له نیوهڕۆی
کام هاوین ئهکات!
له گهڵ ههر نیگایێکت،
ئێواران من
سوور سوور،
تینووی ههموو لهشت ئهبم.
خوبان جهان که رحم ندارد دلشان
باید از جان گذرد هر که شود عاشقشان
روز اول که از گل سرشته شد سرشتشان
سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان
بانو دلم گرفته است
قصه ی آدم و حوا هم دیگر مرا نمی برد به خواب
بانو ،برایم آواز بخوان
شاید آرام گیرد روح پریشان من
در زیر یا بم صدایت
بانو به جای دعا ،برایم دنیارا نقاشی کن
از هر چه سرخ است بیزارم
بانو همه جارا آبی کن
بانو ،چه خوب است همه ی تابلو سبز باشد
یادت باشد از زرد چه بیزارم
بانو ، دنیا را همچو چشمانت آبی کن !
بانو ، سینه ات آرامگاه ابدی رویای من است
هیچ مپرس از من خسته ی میان این همه رنگ
بانو ، همانجا بی هیچ نشانی خاکم کن
قصه ی انسان دیگر مرا نمی برد تا خواب
بانو ،تورا بخدا با قصه جن وپری خوابم کن!
بانو...
چـه زیبا! گفتم دوستت دارمـــــــ !
چه صادقانه پذیرفتیـــــــــ !
چـه فریبنده ! آغــوشم برایت باز شــد !
چه ابلهانه! با تو خوش بودمــــــــــ !
چـه كودكانه ! همه چیزم شدیـــــــــــ !
چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردیــــــــ !
چـه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدمــــــــ !
چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمــد!
چـه بیرحمانه! مـن ســوختمــــــــــ .... ..
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
تۆ وهک ههوری!
تهژی ناز و نیاز و ئهوین!
منیش،دهشتێکی چاوهڕوان
تینووم تینووم!
داکه باران!
خەون
دوێنێ شەوێ لەخەوم بینی
لەخەونمدا لەژێر دارگوێزەکەی
بەرماڵتاندا
تێرتێر ماچ بارانم کردی
کەسپێدە خۆر بانگمی کرد
هەزاران خونچە گوڵی لێو
لەژێر دارگوێزەکە رووابوون ؟

انقدربه مردم این دنیا بی اعتمادم که...
میترسم هرگاه ازشادی به هوابپرم زمین رااز زیرپایم بکشند!!!
من بودم
و
تو
و یک عالمه حرف...
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد...