نوشته شده در تاريخ یک شنبه 20 خرداد 1394برچسب:, توسط غریبه |

ئامان' هه ی ئازیز بینایی چاوان!
گله م هه ن جه تۆ خه یلێ فراوان
یانێ چێش مه یلت فه رامۆش که رده ن
مه ر باده ت نه جام بێ شه رتی وه رده ن؟
وه ر نه یانێ چێش نه جاران جارێ
خه به ر نه په رسی جه ڕاو یارێ؟

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 18 خرداد 1394برچسب:, توسط غریبه |

من 
ماله که ت پر ده که م له شێعر
کراسه که ت پڕ ده که م له گوڵ
حه وشه که ت پڕ ده که م له گۆرانیa
به س تۆش جارێک
دڵت پڕ بکه له من

نوشته شده در تاريخ شنبه 16 خرداد 1394برچسب:, توسط غریبه |
شکاندنــــــــی دڵ
له شکاندنی ئۆستۆخانی په‌راسوو ده‌چێ
له ده‌ره‌وه هه‌موو شت باشه
به‌ڵام هه‌ر هنـــــــــــاسه‌یه‌ک
هه‌ڵده‌کیشی
ئــــــــازارێــــــکه ده‌یچێژی...
نوشته شده در تاريخ شنبه 16 خرداد 1394برچسب:, توسط غریبه |

گر تن بدهی .....دل ندهی کار خراب است

چون خوردن نوشابه که در جام شراب است

گر دل بدهی ......تن ندهی باز خراب است

این بار نه جام است و نه نوشابه .... سراب است

اینجا به تو از عشق و وفا هیچ نگویند

چون دغدغه ی مردم این شهر حجاب است

تن را بدهی ...دل ندهی فرق ندارد

یک آیه بخوانند ....گناه تو ثواب است

ای کاش که دلقک شده بودم نه شاعر

 در کشور من ارزش انسان به نقاب است

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 خرداد 1394برچسب:, توسط غریبه |

چشمهاااایش

نه دریایی بود

نه طوفانی

نه تلاطمی...

ولی چه غرق شدن خوشی...

چشمهااایش

 مرا به اعماق همه ی رویا ها برد....

چشمهاااایش

نه غربتی بود

نه سرزمین نا آشنایی

نه بی کرانه ای

ولی چه آوارگی دلنشینی

چشمهایش مرا از تمام عالم دور کرد

چشمهااااایش... 

نه عاقدی بود

نه امضایی بر کاغذی

نه قردادی

ولی چه تعهد شیرینی

چشمهایش مرا به تمام عالم حرام کرد

((هوگر))

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 6 خرداد 1394برچسب:, توسط غریبه |

دارم به این فکر می کنم که ...

نمی گذارم هرکه آمد و ماندنی نشد

من  را 

دلم را 

صداقتم  را 

با خودش یدک بکشد

نمی گذارم دوست داشتنم را  قیمت بگذارد...

که هر وقت از سر بی حوصلگی ،از سر نبودن آرامشی ،آمد و سراغم را گرفت

حالم را پرسید...

 دلم را قلقلک داد ...و باز رفت...

من بمانم و دنیایی از اشک...

من بمانم چرا و اما و اگر....!!!

آنکه میرود ، باید می رفت!!

من هم میروم!!!

من هم خودم را از لحظه هایش که هیچ 

از فکرش هم میگیرم ....

 من باید تمامم بماند برای آنکه تمامش تنها و تنهاا

تنهااااااااااو تنهااااااااا برای من است.....!!!

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 خرداد 1394برچسب:, توسط غریبه |

حیف از چند صباحی از عمرم که به پای نامردمان انسان نما بیهوده گذشت!!!

هم آنانی که انسان بودن را یدک میکشند....!!!

اینان بهتر آن بود که خود چنان چهار پایان پوزه بر خاک بمالند

تا این که در زیر بار سنگین انسان بودن خمیده شوند...!!!

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 خرداد 1394برچسب:, توسط غریبه |

بیچاره دلم

بیچاره دستانم

بیچاره پاهایم

بیچاره تمام تنم....!!!

چه جسور و بی محابا بودن

ولی چه نامردانه  له شدن

و به لجن زار فراموشی سپرده شدن

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.