خدایــــــــــــــــا ؛
این روز ها میگذرند
ولی من از این روز ها نمیگذرم ... !!!
بیتاقه تیم
له سه رشانی با نووسی
بوم هه ناردی
با نه یتوانی که وته رووبار
رووبار کولا
بوو به بوخار
بوو به هه ورییک چاو به گریان
رژا تک تک له سه ر رووتا
وه کوو شه ونم له سه ر گونات
بیتاقه تیم گه ییشته لات
هه ناسه که م گیانم فیدات
روزی میــرسَد
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری
بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب
رآه خــــوآهم افتـــــآد
مَـــن کـــه غَریبـــــم
چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم
همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…
در این هستــــی غم انگیز ...
وقتی حتی ...
روشن کردن یک چراغ ِ ساده ی " دوستت دارم " ،
کام زندگــــــی را تلخ می کند ...
وقتــــــی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی ات ،
زندگی را
تا مرزهای دوزخ می لغزاند ؛
دیگر ...
نازنین من !
چه جای اندوه ...
چه جای اگر ...
چه جای کاش ...
- این حرف آخر نیست -
به ارتفاع ابدیت دوستت میدارم ؛
حتـــــی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه ...
از لذت ِ گفتنش ...
امتناع کــــــنم !!
وقتی چاره ای نمی ماند!
وقتی فقط میتوانی بگویی
هرچه باداباد
حتی اگر دل کوه هم داشته باشی
گریه ات میگیرد …
برایم نوشته بود :
گاهی اوقات دستهایم به آرزوهایم نمی رسندشاید چون آرزوهایم بلندند ...
ولی درخت سرسبز و شاداب صبرم می گوید :
امیدی هست ؛ چون خدایی هست ...آری ، وچه زیبا نوشته بود ...
همواره با خود تکرار میکنم،امیدی هست ؛ چون خدایی هست
تازه می فهمم بازی های
کودکی حکمت داشت
زوووووووو....
تمرین روزهای
نفس گیر زندگی بود
(حسین پناهی)
نگرانم و دلتنگم و مبهوت:
نگران فردا هایی که نیامده اند ؛
دلتنگ گذشته هایی هرچند تلخ اما بی هیچ بهره ایی از کف رفتند؛
و مبهوتم که این بغض به طرفداری از کدام یک گلویم را می فشارد؟
بالنده یه ک
چرپاندی به گوی گولیکدا
گوله گیان
له چکه سه وزه که ت نختی لاده
با خونچه ی ده م
تاسه ی ئه وینم بشکینی
ئا ونگی شه رم
به سه ر گونای گولدا خوشی
وتی شیته
ها...ئه و هه وره چون ده روانی
حه یام ده چی
ئارام بگره تا سبه ینی
هه ور گویی لی بوو
نه رره ی گوربن
شریخ و هوری خسته باخ و
بوو به ته رزه
ده مه و بیان
که بالنده هاتو بو جیژوان
چه ن دلوپی خوینی سوور و
سی چوار تیکه له چک مابوو
له ئه و گوله بالا به رزه
یگانه ی ماندگار من!
باکره تر از مریم عذرا،
مرا بزا
می خواهم، در استراحت آغوشت
نرم بمیرم!
این بار،شاید
"آدم" شوم!
انگار
سهم من از دنیا
همین سکوت اجباریست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شودولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
این روز ها هوا خیلی غبار آلود است
گرگ را از سگ نمی توان تشخیص داد
هنگامی گرگ را می شناسیم که دریده شده ایم
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا كه من بسیار مستم یا كه سازت ساز نیست
ساقیا امشب مخالف می نوازد تار تو
یا كه من مست و خرابم یا كه تارت تارنیست
دلم ته نگه وه کو غون چه ی له بی تو
سه رم گیژه له گیژه ی په رچه می تو
دل و گیان و ژِیانم دا به ماچیک
وتت:په یک نایه زووری من و که می تو
من نه عاشق بودم!
و نه آلوده به افکار بلند
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید
وخدا می داند،
سادگی از ته دل بستگی ام پیدا بود...
می پرسی:بیداری؟
آری بی "دار"م
چراکه اگر"دار"داشتم
یا قالی زندگیم راخودم می بافتم
یا زندگیم را
به "دار"می آویختم
وخلاص!
پس؟!
بی"دار" بی"دار"م؟!
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم
که دگر باتو از این گونه خطا ها نکنم
بوسه دادی چو بخاست لبت از لب من
توبه کردم که دگر توبه ی بی جا نکنم