وقتی انسان ببری را بکشد،نامش
را تمرین مردانگی میگذارند.ولی وقتی
ببری انسان را بدرد نام اینکار را توحش
و آدمخواری می نهند،تفاوت جنایت و
عدالت هم در قاموس بشر از این بیشتر نیست.
کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،
به نام بغض….”
عشق گم شده من …
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز
تکرارنمی شوند….
وتو آنگونه ای…
فقط همین…
باز باران!
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟؟؟ خانه ات کو ؟؟؟ آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟
روزهای کودکی کو ؟؟؟ فصل خوب سادگی کو ؟؟؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین
پس چه شد دیگر ؟ کجا رفت خاطرات خوب و رنگین ؟؟؟
در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟؟؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
بــاز بــــاران بــاز بــــاران
می خورد بر بام خانه
بی ترانه
بی بهانه
شایدم گم کرده خانه ...
گرگ هم در امان نیست...
گرگي ناراحت را ديدم..!!
پرسيدم چرا ناراحتي؟؟
گفت:شنيدم بعضي انسان ها با صفت من نامردي ميكنند...!!!!
گوتم چاوت شهڕ ئهفرۆشێ، گوتی دڵگیر مهبه مهسته
گوتم غهمزهت له سینهم كاریگهربوو، پێی گوتم بهسته
گـوتم تیـری نـگاه و تـیخی ئهبـرۆ و چــاوی فــهتـانـت
گوتی بــاوهڕ مهكه ئهفـسانهیه ئهم جـۆره ههڵـبهسته
غافل از این که تمام گناهانم گناه نبوده
و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
در مکه دیدم خدا چند سالی ست که از شهر مکه رفته
و انسان ها به دور خویش می گردند
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست
دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید
غافل از این که آن دوره گرد خود خدا بود
در همان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجو کنم
شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست...
تنهایم
اما دلتنگ آغوشی نیستم خسته ام
ولی به تكیه گاه نمی اندیشم
چشمهایم تر هستند وقرمز ولی رازی ندارم
چون مدتهاست دیگر كسی را خیلی دوست ندارم
با تمام سیلی هایی که روزگار به صورتم زده اما باتمام وجود میگویم:
آوای باد انگار آوای خشکسالیست
دنیا به این بزرگی یک کوزه ی سفالیست
باید که عشق ورزید،باید که مهربان بود
زیرا که زنده بودن هرلحظه احتمالیست
آدمها فقط آدمند
نه بیشتر و نه کمتر
اگر کمتر از چیزی که هستند نگاهشان کنی آنها را شکسته ای
واگر بیشتر از چیزی که هستند نگاهشان کنی آنها تو را میشکنند
میان این آدمهای آدم فقط باید عاقلانه زندگی کرد
نه عاشقانه
آنکه میگفت منم بهر تو غم خوارترین
.چه دل آزار ترین شد ؟دل آزار ترین...
این روزها
زیادی ساکت شده ام
حرفهایم نمیدانم چرا
بجــای گلــو
از چشمهایم بیرون می آیند؟
دوستان خوبم:
به ماه خدا رسیدیم
وقت بخشیدن و صاف کردن دلهاست
پس اگر نگاهی
صدایی
زبانی
از من بر دلتان ترکی انداخت
به بزرگی میزبان این ماه ببخشید
شاید فرصتی برای جبران نباشد
فکر مي کرديم عاشقي هم بچگيست...
اما حيف اين تازه اول يک زندگيست...
زندگي چيزيست شبيه يک حباب..
عشق آباديه زيبايي در سراب...
فاصله با آرزو هاي ما چه کرد...
کاش مي شد در عاشقي هم توبه کرد
صدام حسین برای تحقیر کردن خلبانان ایرانی در تلوزیون عراق
گفت:به هر جوجه کلاغ ایرانی (خلبان) که بتواند به 50 مایلی
نیروگاه بصره نزدیک شود حقوق یکسال نیروی هوایی عراق را
جایزه خواهد داد.تنها 150 دقیقه بعد از این مصاحبه صدام
عباس دوران ،حیدریان و علیرضا یاسینی نیروگاه بصره را بمباران کردند
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری او را اسیر کرده است
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تأخیر کرده است
گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است..
خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت خوابی سالها دیر کرده است
در آیینه به خود نگاه میکنم ـ آه! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است
راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است..
از نبودنت گلایه ای نیست
تو مقصر نبودی ..
من عاشق نیستم …
وگرنه هزار و یک راه بود برای پابند کردنت.
چند روز سکوت به احترام دلم که بد جوری شکست
اهل کجا بودنت مهم نیست ، "اهــل و بـجـا" بودنت مهم است ...!
منطقه زندگیت مهم نیست ، "منطــق زنـدگـیت" مهم است ...!
وگذشته ی زندگیت مهم نیست
میسازی
*فرشتگان روزی از خدا پرسیدند :
بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری پس چرا غم را آفریدی؟
خداوند فرمود : غم را به خاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من
که خوب می شناسمش تا
غمگین نباشد به یاد من نمی افتد.