زیــــر چـشــــم آرزوهـــایــــم
کــــبـــوﬤ شـﬤه ...
چـﮭ ﬤسـتــــــان سنـگــــیـنــﮮ ﬤارﬤ
ایـن
سـرنوشــتـــ
میشه خدا رو حس کرد تو لحظه های ساده
تو اضظراب عشق و گناه بی اراده
بی عشق عمره ادم بی اعتقاد میره
هفتاد سال عبادت یه شب به باد میره
وقتی که عشق اخر تصمیمشو بگیره
کاری نداره زوده یا خیلی دیره
ترسیده بودم از عشق عاشق تر از همیشه
هر چی محال میشد با عشق داره میشه
عاشق نباشه ادم حتی خدا غریبه س
از لحظه های حوا هوا میمونه و بس
نترس اگر دل تو از خواب کهنه باشه
شاید خدا قصه تو از نو نوشته باشه
خدایا کاش می شد امسال را به کام دلم میچرخاندی!!!
اسب آرزوهامو زین کنم؟؟؟
بهار با تمام رنگارنگی یک پیام دارد یکرنگی!!!
آدما با هم یک رنگیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آریاییان این روزها در تدارک هفت سینی از صلح کوروش،اقتدار داریوش ،
زیبایی پارسه،و بلند آوازگی ایران هستند.اای هم نژاد آریایی بلندای عمرت
به بلندای نام ایران.
نوروزتان فرخنده باد.
خسته ام...
از صبوري خسته ام..
از فريادهايي كه در گلويم خفه ماند...
از اشك هايي كه قاه قاه خنده شد...
و از حرف هايي كه زنده به گور گشت در گورستان دلم....
آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را .....
در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی . . .
این روزها معنی را از زندگی حذف کرده ام ...
برایم فرق نمی کند روزهایم را چگونه قربانی کنم......
فقط ....
خسته ام....
گفتند عینک سیاهت را بردار…
دنیا پر از زیبایست!!!
عینکم را برداشتم…
وحشت کردم از هیاهوی رنگها…
آدمها هزار رنگ میشوند…
عینکم را بدهید…
میخواهم به دنیای یک رنگم پناه ببرم…!!!
آدم ها ثانيه به ثانيه رنگ عوض ميكنند....
چه رسد به دقيقه ها!!!
از آدم هاي يك ساعت ديگر ميترسم!
چون درگير هزاران ثانيه اند....
ثانيه هايي كه در هركدام رنگي دگر به خود ميگيرند...
آدم ها يك رنگ نيستند....
آدم ها ديگر آدم نيستند....!
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ﺍﺳﺖ :
ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ " ﮔﻨﺞ " ، " ﺟﻨﮓ" ﻣﯿﺸﻮﺩ !
"ﺩﺭﻣﺎﻥ" ، "ﻧﺎﻣﺮﺩ" ﻭ "ﻗﻬﻘﻬﻪ" ، "ﻫﻖ ﻫﻖ!"
ﺍﻣﺎ "ﺩﺯﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺯﺩ" ﻭ "ﺩﺭﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺭﺩ"
ﻭ "ﮔﺮﮒ " ﻫﻤﺎﻥ "ﮔﺮﮒ......! "
... ﺁﺭﯼ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﺭﻭﻧﻪ ،
ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ "ﻣﻦ" ، "ﻧﻢ" ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ ،
"ﯾﺎﺭ" ، "ﺭﺍﯼ" ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ،
"ﺭﺍﻩ" ﮔﻮﯾﯽ "ﻫﺎﺭ" ﺷﺪﻩ
ﻭ "ﺭﻭﺯ" ﺑﻪ "ﺯﻭﺭ" ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ...
"ﺁﺷﻨﺎ" ﺭﺍ ﺟﺰ ﺩﺭ "ﺍﻧﺸﺎ" ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﯽ
ﻭ ﭼﻪ... "ﺳﺮﺩ" ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ "ﺩﺭﺱ" ﺯﻧﺪﮔﯽ !!!
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ "ﻣﺮﮒ" ﺑﺮﺍﯾﻢ "ﮔﺮﻡ" ﻣﯿﺸﻮﺩ ...
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ "ﺩﺭﺩ" ﻫﻤﺎﻥ "ﺩﺭﺩ" ﺍﺳﺖ
حــــــرف تــــــو که میشــــــود. . .
مــــــن چقــــــدر ناشیانه
ادعــــــای بی تفاوتــــــی
میکــــــنم!
چوپان دوغگو از نام ننگ سرافکنده نباش
این روزها خیلی ازما بادیدن آدمها
فریاد میزنیم گرگ!گرگ!!
میدانستم غزل خدافظی ات مثنوی هزار برگ خواهد شد
اما سکوت کردم
نه به علامت رضا .. ! نه به علامت تسلیم
واژه ها در دهانم یخ بسته بودند
بی هیچ کلامی به خدایت سپردم
و کودکانه چشم هایم را به در دوختم
سالها گذشته است .
و من همان ساده ی قدیمی ام
کمی شکسته شده ام
اما هنوز هم عاشق خوشباورم
خدایا توببین چطورشکستم چرا این آدما اینقده پستن
خدایا توببین چقدر غریبم ببین چطور منو دادن فریبم
خدایا توببین چطور له هم کرد همونی که منو عاشق ترم کرد
خدایا توببین چه کرده با من همونی که می گفت دوستت دارم من
خدایا توببین چه دردی داره وقتی مردنتم فرقی نداره
خدایا توببین دستامو پس زد به جای پرزدن واسم قفس زد
خدایا توببین چه بی کسم من برای زندگی بی نفسم من
خدایا توببین دارم میمیرم بزار بیام پیشت آروم بگیرم
خدایا من دیگه نفس ندارم بزار بیام پیشت قفس ندارم
خدایا این ترانمم تموم شد نیومداون کسی که آرزوم شدA
(له سهر سینگت ئهنووسم : دڵ )
پڕ له ژیان و ترپهی نههاتن
كه دهریا ئهپۆشیت و ئهڕۆیت
من تهنیاترین ماسیتم،
ئهگهر حهزئهكهی مهوهسته و
ئهم ئاگره بسووتێنه
كه تاوێك ههیهو تاوێك نیییه.
ئهگهر حهزناكهی بوهسته
ئهم بارانه بكوژێنهوه
كه تاوێك نه ... ههمیشه بهڕێوهیه.
كه دهریا له بهرت دائهكهنیت،
وهك عهشق له یهكهم چركهدا
من دێم و ناهێڵم
هیچ كهس
جگه له من
له سهر سینگت _دڵ _ بنووسێت .
در این ژرفای دل کندن ها و عادت ها و هوس ها فقط...
تمرین آدم بودن میکنم...
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند

زندگی را اینقدر ساده گرفتم که آخرش شد این...