در آرزوی محال
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, توسط غریبه |

خدایا یاد ت باشه که چه بلاهایی سرم اوردن

سپردمشون به خودت

بی خیال دل من ، به سوختن عادت داره...



نظرات شما عزیزان:

nameless
ساعت23:23---18 دی 1392
وای، اشتباه شده،من شما رو نمیشناسم که
پاسخ:امیدوارم ،به سلامت


nameless
ساعت23:01---25 آذر 1392
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روزاتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نکشد.



مردم با سطل روی سر الاغ هر بار خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش را می تکاند وزیر پایش میریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاک ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.







**نکته:



مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:







*اول: اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند



*دوم: اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود
پاسخ:؟؟؟؟
پاسخ:نمیشه برای همیشه فرمتش کنید؟
پاسخ:چی شد؟باز که به قول خودتون قال گذاشتین؟ولی همیشه دعاهام بدرقه راهتونه.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.